اپوزیسیونی که فضا را بستهتر بخواهد حتما نوبر است و درگیر تناقض، اما واقعیت دور از این نیست. اپوزیسیون ایرانی از سر دشمنی و کینه، نسبت به همه کسانی که طرفدار ثبات و اصلاح هستند، اولا از برخورد شدید حکومت با منتقدین داخلی خرسند میشوند، و ثانیا تحمل هیچ اعتراضی را در فضای مجازی ندارند. هر گونه اعتراض انحصار آنها در مظلوم نمایی میشکند. با اینکه ظاهرا طرفداری آزادی بیان هستند اما عکس العملشان درباره مجازات ارزشیها یا تخلیه کینه و زخم زبان است و یا اعتراض به اعتراض.
واکنشهایی که رفقا راجع به زندان رفتن بنده داشتند ظاهرا بیش از آنکه باعث عصبانیت آقایان در قوه شود اپوزیسیون را ناراحت کرده. گهگاه در شبکههای اجتماعی مرا با دوستان براندازشان یا مجرمان تجزیه طلب مقایسه میکنند و میگویند مثلا مجید توکلی هم رجایی شهر بوده (بدون اینکه به روی خودشان بیاورند که در بند عادی بوده یا سیاسی)، و یا اینکه چرا به مرخصی نیامدن بنده اعتراض شده (بدون اینکه بگویند چه تعداد از دوستان مظلوم و انقلابیشان از عفو و مرخصی استفاده کردهاند).
با اینکه جرم بنده با جرایم ضدانقلاب قابل مقایسه نبود اما آنها حق دارند در زندان سیاسی باشند، اما بنده تمام حبسام را، چه در رجایی شهر و چه در اوین، در بند عادی بودهام. مجید توکلی با آن جرایم سنگین بالاخره مرخصی گرفت، اما بنده بدون حتی یک روز مرخصی یا عفو، در صورتی که کاملا حق استفادهاش را داشتم، زندانم را تمام کردم. اعتراض به وضعیت بنده یک صدم توکلی هم نبوده، و اگر رفتارها عادی بود اعتراضات کمتر هم میشد. رسانهها و سایتهای رسمی هم که اصلا قضیه را نادیده گرفتند.
اپوزیسیون با «تمامیت خواهی» میخواهند وضعیتشان را بسیار اسف بار و تبعیض آمیز نشان بدهند و حالا از زندانی شدن کسی که با آنها همراهی ندارد دچار مشکل شدهاند؛ که چرا رفتار با یک وبلاگ نویس ارزشی متفاوت بوده؟ اصلا مگر میشود به او ظلم شود؟ پس حتما تقلب شده و دارند دروغ میگویند! مقایسههای کذب و بیراه برای همین است که بگویند نباید اصلا به امثال دانشطلب بپردازید، چون فقط ضدنظام هستند که مظلوماند. اما بین ما و کسانی که اپوزیسیون آنها را قهرمان میدانند پای یک تفاوت جدی در میان است.
زندانیانی هستند که «با افتخار» تبانی، تجمع و اقدام علیه نظام کردهاند، حمایت و سر و صدای پشت سرشان هم به همین خاطر است. اما بنده فقط وبلاگ نویس هستم، و هیچ داعیهای هم برای دشمنی با سیستم ندارم. (خوشگل نیستم که برای کشورم بیثباتی و جنگ و تجزیه بخواهم). حتی قاضی حکم دهنده هم میتواند بگوید که بنده فقط در انتقاداتم اشتباهاتی کردهام، که باید به خاطرش زندان بروم! زندانی شدن اپوزیسیون البته عجیب نیست، هیچ جای دنیا برای برانداز فرش قرمز پهن نمیکنند، اما زندانی شدن منتقد چطور؟
انتقاد اگر سخت و پر هزینه شد، فرا رفتن از نقد قطعا هزینههای خطرناک تری خواهد داشت. اگر روی نفس وبلاگ حساسیت ایجاد شد، آنقدر که وبلاگ نویسان ارزشی را زیر بازجویی بردند، ممکن است مدتی بعد خبرهای بدی هم از بازجویی وبلاگ نویسان ضدنظام ـ مثل ستار بهشتی ـ منتشر شود. شاید آنهایی که با مقایسههای کذب میخواهند ظلم به غیر را لاپوشانی کنند، و انتقاد را به اندازه براندازی و تجزیه طلبی خطرناک جلوه بدهند، متوجه نیستند که با دست خودشان به بسته شدن فضا کمک میکنند، در حالی که فقط به تخلیه کینه اهمیت میدهند.
تبعیض در حق ارزشیها البته عجیب نیست، آقایان فکر میکنند وزن انتقاد ما از سر و صدای اپوزیسیون بیشتر است. مثلا آخرین وبلاگ بنده در بلاگ اسکای به محض اینکه مطلبی در نقد پارلمانی شدن نظام نوشتم فی الفور حذف و پرونده امنیتی و قضائی برایم گشوده شد. اما در همان بلاگ اسکای ایمایان سالها به فحاشی علیه نظام و رهبری مشغول بود. تبعیض که عیان شد ایمایان را هم از بلاگ اسکای حذف کردند و حالا فحشهایش را در بلاگ اسپات منتشر میکند، اما همچنان خودش در امنیت است. این هم یکی مثل توکلی.
برای کاسبان رسانهای گویا بهتر است که فضا بستهتر و خطرناکتر باشد. اگر خون بیشتری ریخته شود باز به نفعشان است. خیلی دم از حقوق بشر میزنند اما خودشان فضا را خطرناکتر میخواهند، و ککشان هم نمیگزد که مثلا فلان طرفدار احمدینژاد که فقط به خاطر وبلاگ انفرادی کشیده «بشر» است. ولی انتظار دارند دوستان ما بیایند سنگ ضدانقلاب را به سینه بزنند، و اگر کسی از خودشان زندان میرود صدایشان هم درنیاید! یعنی خودشان را بایکوت کنند، تا اپوزیسیون «برند»شان را از دست ندهند.
همین مظلوم نمایان همیشگی علیه خود بنده خنده دارترین دروغها و زشتترین نسبتها را ساختهاند و نمیدانم اگر جای بازجوها بودند چه میکردند. بسیاری از زندانیان اپوزیسیون اصلا تشنه خون ارزشیها هستند. با اینحال دوستانی که هدف همین بیاخلاقیها بودهاند وقتی ظلمی دیدهاند صدای اعتراضشان در آمده، منتها نه آنطور که اپوزیسیون میخواهد. انتظار گزافی است که ارزشیها هم خودشان را با سیاستهای ملکه تطبیق بدهند. ضمن اینکه طلب توجه و مرحمت از اپوزیسون هم اصلا ناقض ادعاهایشان است.
اپوزیسیون سرنا را از طرف گشادش میزنند و به جای اینکه همیشه آماده دفاع از آزادی و کمک به باز شدن فضا باشند مثل تقدیر گرایان و حجتیهایها بر این گماناند که هر چه کاسه شر پر شود به نفعشان است. تلفات هر روز باید بیشتر شود، و اگر شر دامن گیر کسی غیر از آنها شد باید سکوت کند، اعتراض فقط مال آنهاست! بلندپروازی و خیال پروری باعث شده که اپوزیسون مصلحت خودش را هم تشخیص ندهد و از افزایش خشونت و بالابردن هزینهها استقبال کند. هزینههایی که البته بیشترش دامنگیر جوانهایی گمنام و احساساتی شده.